نیامده ایم تا پس از مرگمان بگویند: از کرم خاکی هم بی آزارتر بود
روزی، در مجلس ختمی، مرد متین و موقری که در کنارم نشسته بود و قطره اشکی هم در چشم داشت، آهسته به من گفت آیا آن مرحوم را از نزدیک میشناختید؟ گفتم: خیر قربان! خویشِ دور بنده بوده و به اصرار خانواده آمده ام، تا متقابلا در روز ختم من، خویشان خویش، به اصرار خانواده بیایند.
زندگی انسان فاقد معناست
این روزها مانند سایر روزهایم ملقب به بلاتکلیفی است.نه سخت است و نه آسان،نه خوش میگذرد و نه بد؛اما به آینده امیدوارم؛به اتفاقاتش،تغیراتش،بلند پروازی هایش.
امید،تنها دارایی من در این روزهای بی نوایی است.امیدی که درون مایه ی – شاید - توهم است؛از اینکه روزهای خوب خواهند رسید.
آنچه مینویسم، صرفا دیدگاه شخصی من است و نه تنها در آینده مسئولیت آن را نمی پذیرم و ممکن است دیدگاهم تغییر کند، بلکه حتی امروز هم بر صحت و دقت آن اصرار ندارم. آنچه اینجا میخوانید، بیشتر فکرهایی است که به کلمه تبدیل شده تا در آینده، بتوانم مجدد به آنها مراجعه کنم و فرصت بیشتر و بهتری را به اندیشیدن در مورد آنها اختصاص دهم.
دستهبندی
-
خطاهای شناختی
(۱) -
اسنوبیسم
(۱) -
رشد فردی
(۲۳) -
یادگیری
(۵) -
تراژدی
(۹) -
چکیده ای از کتاب ها
(۵) -
چکیده های از اپلیکیشنم
(۲) -
خاطرات
(۱) -
جملات کوتاه
(۱)
آخرین مطلب
- احساس خطر از دست دادن تمایز | درآمدی بر اسنوبیسم
- چرا برخی از سربازی متنفرند؟
- ما برای رنج کشیدن آفریده شده ایم
- نیامده ایم تا پس از مرگمان بگویند: از کرم خاکی هم بی آزارتر بود
- زندگی انسان فاقد معناست
- امنیت شغلی:یک معضل،یا فرصت؟
- بزرگترین راز موفقیت
- دزد آرزوی دیگران نباشیم
- سرزمین مان تشنه ی فهم است
- شش و بیست دقیقه