این روزها مانند سایر روزهایم ملقب به بلاتکلیفی است.نه سخت است و نه آسان،نه خوش میگذرد و نه بد؛اما به آینده امیدوارم؛به اتفاقاتش،تغیراتش،بلند پروازی هایش.
امید،تنها دارایی من در این روزهای بی نوایی است.امیدی که درون مایه ی – شاید - توهم است؛از اینکه روزهای خوب خواهند رسید.به شدت به این اصل از اگزیستانسیالیسم اعتقاد دارم: زندگی انسان فاقد معنا است، مگر اینکه خودش به آن معنا ببخشد.
به قول نادر ایراهیمی:
" زندگی در بسیاری از لحظه ها،عاری از هر گونه معنا و مفهومی است.این،ما هستیم که با مجموعه عملکردهایمان به زندگی معنا و مفهوم می بخشیم.زندگی به خودی خود،نه بد است و نه خوب،نه تلخ است نه شیرین،نه ظالمانه و نه سرشار از عدالت.. این حوادث نیستند که انسان را امیدوار یا ناامید می کنند؛این طرز نگاه کردن ما به حوادث است و زاویه ی دید ما،که مایه ی اصلی یاس و امید را می سازد.انسان هنوز یاد نگرفته آنگونه به حوادث نگاه کند که تلخ ترین و دردناک ترینِ آنها را هشیار کننده،نیرودهنده،تجربه بخش، پر انگیزنده و آینده ساز ببیند.این نگاهی بسیار فلسفی،پیچیده و عمیق به زندگی و ارزش های آن نیست،این فقط ساده نگاه کردن است؛ ساده و صادقانه و سازنده نگاه کردن..."
دیدگاهها (۱)
زری ...
۲۶ مرداد ۰۰ ، ۲۲:۱۶
سلام
چه عجب :)))
چشممون به ستاره این وبلاگ روشن شد...
پاسخ:
۲۶ مرداد ۰۰، ۲۲:۴۴